جدول جو
جدول جو

معنی والی گرداندن - جستجوی لغت در جدول جو

والی گرداندن
(فَ گُ تَ)
حاکم کردن. (فرهنگ فارسی معین) : یک چندی او را در جهان والی گردانید اکنون او را وزارت میدهد. (سلجوقنامۀ ظهیری از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ فَ / فِ کَ دَ)
ولی گردانیدن. ولی کردن، ولی عهد کردن. جانشین ساختن: چون الب ارسلان... کشته شد... پیش از واقعه ملکشاه را برگزیده بود و ولی و وصی خود گردانیده. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 29 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ وَدَ)
تهی کردن از چیزی.
- خالی گردانیدن سرای یا خانه، خانه را تخلیه کردن. ساکنان خانه را از خانه بیرون بردن.
- خالی گردانیدن مجلس، مجلس را خلوت کردن. مجلس را بی اغیار کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از والی گردانیدن
تصویر والی گردانیدن
شهرپ کردن کنارنگ گردادند ن استاندار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف گرداندن
تصویر واقف گرداندن
آگاه کردن آگاهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب گرداندن
تصویر واجب گرداندن
بایا کردن سزوار بودن
فرهنگ لغت هوشیار